غريب است دوست داشتن. وعجيب تر از آن است دوست داشته شدن...
وقتي ميدانيم کسي با جان و دل دوستمان دارد ...
ونفسها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ريشه دوانده ؛ به بازيش ميگيريم
هر چه او عاشقتر ، ما سرخوشتر،هر چه او دل نازکتر ، ما بي رحم تر ...
تقصير از ما نيست ؛ تمامي قصه هاي عاشقانه، اينگونه به گوشمان خوانده شدهاند...
*******
وقتي که ديگر نبود من به بودنش نيازمند شدم، وقتي که ديگر رفت من به انتظارآمدنش نشستم،
وقتي که ديگر نمي توانست مرا دوست داشته باشد من او را دوست داشتم،
وقتي که او تمام کرد من شروع کردم ، وقتي او تمام شد من آغاز شدم وچه سخت است تنها شدن!
******
چه غم انگيز است وقتي که چشمه اي سرد و زلال در برابرت مي جوشد و مي خواند و مي نالد ،
تو تشنه ي آتش باشي و نه آب. و چشمه که خشکيد ، و چشمه که از آن آتش که تو تشنه ي آن بودي ،
بخار شد و به هوا رفت و آتش کوير را تافت و در خود گداخت و از زمين آتش روييد
و از آسمان آتش باريد ، تو تشنه ي آب گردي و نه آتش!!!
و بعد ، عمري گداختن از غم نبودن کسي که تا بود ، از غم نبودن تو مي گداخت ...!
:: برچسبها:
عشق ,
دوست داشتن ,
شریعتی ,
کویر ,
|
امتیاز مطلب : 45
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
:: ادامه مطلب ...